جدول جو
جدول جو

معنی نزول دادن - جستجوی لغت در جدول جو

نزول دادن
(عَ زَ دَ)
در تداول، ربح دادن. سود و ربح پولی را که از رباخواره به وام گرفته شده است پرداخت کردن. سود دادن. تنزیل پرداختن، پولی را به مرابحه دادن. نزول خوردن.
- به نزول دادن پولی، به وام دادن و نزولش را گرفتن. پول به مرابحه دادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
وعده دادن، پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَ دَ)
پایین آوردن. فرودی دادن. رجوع به تنزل و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ / رِ گِ رِ تَ)
نزول نمودن. فرودآمدن. منزل کردن. توقف کردن. ساکن شدن. وارد شدن. ورود کردن: بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. (تاریخ بیهقی ص 698).
ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول
جان پیش غمت بهر نثار آوردیم.
ناصرخسرو.
هر دشت بی گیا که تو در وی کنی نزول
با جویهای آب روان مرغزار باد.
مسعودسعد.
شب... زاهد به خانه وی نزول کرد. (کلیله و دمنه).
مجرد آی در این راه تا ز حق شنوی
الی ّ عبدی اینجا نزول کن اینجا.
خاقانی.
ناگاه خبر رسید که امیر سیف الدوله به پل زاغول نزول کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 168).
- بر کسی نزول کردن، بر او وارد شدن. مهمان او شدن:
بر جبهۀ تو آیت رحمت نوشته اند
ای بخت آن کسی که تو بر وی کنی نزول.
امیرحسن دهلوی (از آنندراج).
، فرودآمدن. به زیر آمدن. (ناظم الاطباء). هبوط کردن. فرودافتادن. پائین آمدن:
از بدی های زن مشو ایمن
گرچه از آسمان نزول کند.
؟
، سقوط کردن. تدنی. پست شدن، حلول کردن. نفوذ کردن. مستولی شدن:
هیبتی زآن خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول.
مولوی.
، در تداول، پول از نزول خواربه وام گرفتن. قرض نزولی گرفتن. قرض کردن و نزول دادن. رجوع به نزول گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
امرار وقت کردن، بتاخیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزیل دادن
تصویر تنزیل دادن
سود و ربح پول را دادن، وجهی را با سود وام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول کردن
تصویر نزول کردن
((~. کَ دَ))
پایین آمدن، وارد شدن به جایی، پول با بهره از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
پیمان بستن، سوگند خوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
فرو کاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
جا دادن، سکونت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
الرّجوع إلى إصدار أقدم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
Demote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
rétrograder
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
강등하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
تنزلی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
পদমর্যাদা কমানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
kupunguza hadhi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
terfi ettirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
לדחות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
降格する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
понижать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
पदावनत करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
menurunkan pangkat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
degraderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
degradar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
retrocedere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
rebaixar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
降级
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
degradować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
понижувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
degradierten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنزل دادن
تصویر تنزل دادن
ลดขั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی